کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست آه وقتی که تو لبخند نگاهت را می تابانی بال مژگان بلندت را می خوابانی آه وقتی که تو چشمانت آن جام لبالب از جان دارو را سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی موج موسیقی عشق از دلم می گذرد روح گلرنگ شراب در تنم می گردد دست ویران گر شوق پر پرم می کند، ای غنچه رنگین پر پر.... من، در آن لحظه كه چشم تو به من می نگرد برگ خشكيده ايمان را در پنجه باد ، رقص شيطانی خواهش را، در آتش سبز ! نور پنهانی بخشش را، در چشمه مهر ! اهتزاز ابديت را می بينم !! بيش از اين، سوی نگاهت، نتوانم نگريست ! اهتزاز ابديت را يارای تماشايم نيست ! كاش می گفتی چيست؟ آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست فریدون مشیری
نظرات شما عزیزان:
کاش عشق را از پلک های خود می آموختیم
پلک هایی که تا وقتی خون
در رگ هایشان جاری است هردم برهم بوسه می زنند
پلک هایی که از سحر تا پاسی از شب
برای در آغوش کشیدن هم لحظه شماری می کنند
پلک هایی که حتی برای دقیقه ای کوتاه هم نمی توانند
دوری از یکدیگر را تاب بیاورند پلک هایی که
در لحظه مرگ هم در آغوش یکدیگر جان می دهند
عشق را باید از آن ها آموخت
جورج برنارد شاو
:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،